کد مطلب:154158 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

توطئه زندان مختار
پیش از آنكه عبدالله بن مطیع سر كار آمد بعضی از اطرافیان او را گفتند: مختار مریدان و سربازان زمختی دارد می ترسیم آنكه خروج كند و بر تو بشورد صلاح آن است كه او را بخواهی وقتیكه آمد او را بزندان بیفكن پسر مطیع دو نفر را یكی بنام زائده و دیگری بنام حسین بن عبدالله بسراغش فرستاد و او را احضار كرد، هنگامیكه بر مختار وارد شدند و اظهار داشتند كه امیر او را طلبیده است مختار عازم شد كه نزد امیر برود لباس در بر كرد و دستور داد مركبش را آماده كنند ولی زائده كه از حقیقت امر آگاه بود خواست مقصود حاكم را به مختار بفهماند این آیه را خواند: و اذ یمكربك الذین كفروا لبثبتوك او یقتلوك او یخرجوك و یمكرون و یمكر الله والله خیر الماكرین. یعنی هنگامیكه كفار درباره ات مكر می كنند تا ترا زندان كنند و یا بكشند و یا تبعید نمایند. اینان مكر می كنند و خدا مكر می كند و او بهترین مكر كنندگان است [1] .

مختار از آن چه زیر پرده داشتند آگاه شد خود را مریض نشان داد و رختخواب طلبید و گفت مرا لرز گرفته است حال مرا به امیر بگوئید و عذر مرا بخواهید؟

در راه حسین برفیقش گفت كه مقصود ترا از خواندن آیه فهمیدم، زائده اصرار داشت كه مقصودی نداشتم، حسین گفت اصرار نكن و مطمئن باش كه آنچه گذشته به امیر نخواهم گفت، و در حقیقت از آن می ترسید كه فردا مختار ظهور كند و در اثر این سعایت او را هلاك و نابود سازد، فرستادگان حال مختار را گزارش كردند و حاكم هم باور كرد و خواستن و احضار دوباره منصرف گردید [2] .


[1] انفال 30 آيه 8.

[2] طبري 604:8 و كامل 482:3.